به خوبی پذیرفته شده است که ذرات سوخت هستهای پوشش داده شده ی TRISO (ایزوتروپ سه ساختاری) دارای قابلیت نگهداری محصولات شکافت تا °C1600 هستند، ولی بالای این دما محصولات شکافت میتوانند از طریق کربن پیرولیتی (PyC) و پوششهای کاربید سیلیسیم نفوذ کنند که قادر میباشند به شکل سدهای محدود کننده در این سوخت عمل کنند. با وجود دههها تحقیق و توسعه، در رابطه با محدودهی دمای واقعی این سوخت، شناخت کمی حاصل شده است. برای درک دمای واقعی این سوخت، پوششهای PyC تولید شده توسط لایه نشانی با بخار شیمیایی بستر سیال در دمای °C1000، °C1400 و °C1700 به مدت 200 ساعت در اتمسفر خنثی حرارت دهی شدند. مشاهده شد که بالای °C1400 انیزوتروپی، اندازه سامان و درجهی گرافیته شدن به دو برابر مقدار واقعی آن افزایش مییابد. به علاوه، در °C1700 بعضی از نمونهها تشکیل نانو تخلخلها را نشان دادند، که میتواند به دلیل واقعی بودن محدودهی دمای حداکثر سوخت یا حداقل، به آن مربوط باشد. نفوذپذیری افزایش یافتهی عناصر به دلیل تغییرات میکروساختاری با توجه به آزمایشهای نفوذ نقره تایید شدهاست. علاوه بر این، مشاهده شد که تمام نمونهها سطح یکسانی از گرافیته شدن را تحمل نمیکنند. به این ترتیب گمان میشود که پوششهای PyC میتوانند قابلیت خود را برای نگهداری محصولات شکافت حتی پس از گردش دمایی بالای °C1600 حفظ کنند.
این تحقیق به پرسشهای زیر پاسخ میدهد:
1) آیا C-باند SAR پلاریمتری (PolSAR) کارآمدتر از C-باند SAR دو قطبی (dual-pol) جهت نقشهبرداری انواع پوشش گیاهی varzea، موقع استفاده از تصاویر یک دورهی هیدرولوژیکی منفرد است؟
2) آیا تصاویر PolSAR C-باند تک-فصلی، جهت نقشهبرداری انواع پوشش گیاهی دشت سیلابی (Várzea)، دقیقتر از تصاویر SAR C-باند دو-قطبی دو-فصلی هستند؟
3) کارآمدترین توصیف گرهای پلاریمتری جهت نقشهبرداری انواع پوشش گیاهی دشت سیلابی (Várzea) چه هستند؟
ما الگوریتم جنگلهای تصادفی را برای طبقهبندی تصاویر SAR دو-قطبی و توصیف گرهای پلاریمتری به دست آمده از دو تصویر C-باند کاملا-پلاریمتری رادارست-2 به وجود آمده در طول فصلهای کم آب و پر آب دشت سیلابی لاگو گراند دی گوروآی در آمازون پایین، برزیل اعمال کردیم. ما از شاخص توافق کاپل (k)، عدم توافق (اختلاف) تخصیص (AD) و عدم توافق کمیت (QD)، و معیارهای دقت تولید کننده و کاربر برای ارزیابی نتایج طبقهبندی استفاده کردیم.
یافته های ما نشان دادند که دادههای C-باند کاملا-پلاریمتری تک-فصلی میتوانند طبقهبندیهای دقیقتری در مقایسه با شبیهسازی SAR C-باند دو-قطبی تک-فصلی و دقتهای مشابه با طبقهبندیهای SAR C-باند دو-قطبی دو-فصلی را نتیجه میدهند. با این حال، PolSAR دو-فصلی، بالاترین دقت را حاصل ساخت، که نشانگر این است که فصلی بودن، برای به دست آوردن دقت بالا در طبقهبندی پوشش زمینی تالاب، صرفنظر از نوع تصویر SAR، با اهمیت است. به طور میانگین، طبقهبندیهای تک-فصلی دورههای کم آب دارای دقت پایینتری در مقایسه با طبقهبندیهای دورههای پر آب بودند که به احتمال زیاد ناشی از شرایط جاری شدن سیل و فونولوژی گیاهان بود.
روش گذرا الکترومغناطیس (TEM) القائی است که جریان الکتریکی را به درون زمین از طریق حلقه فرستنده با قدرت بالا، القا میکنند. اندازه حلقه فرستنده برای سیستمهای زمینی می تواند به ترتیب از 40⨯40 m2تا بیش از 200⨯200 m2 باشد. وقتی که فرستنده حالت پایداری (جریان پایا) در حلقه ایجاد کرد، جریان به طور ناگهانی خاموش میشود، که توسط آن – با توجه به القای فارادی- جریانهای جدیدی به زمین القا میشود. در حالی که این روش نیازی به هرگونه تماس با زمین ندارد، اما میتواند به طور مؤثری بر زمین یا از سیستم عاملهای موجود در هوا اعمال شود.
روش TEM در سراسر جهان برای تحقیقات هیدرولوژیکی استفاده میشده است و این زمانی است که Fitterman و Stewart (1986) در تحقیق تئوری از عملکرد این روش برای تحقیقات آب زیرزمینی، استفاده کردند. این یک روش سریع و نسبتاً ارزان برای کاوش در زیر سطح زمین است. وضوح بالای لایههای این روش با مقاومت پایین باعث شده است که از این برای تعیین آبخوانی (سفرههای آبی زیرزمینی) با مقاومت بالا با مرزهای با خاک رس یا برای نقشه برداری سطح مشترک آب شور – آب شیرین، استفاده کنند.
در طول دهه گذشته جدید و سیستمهای TEM هلیکوپتری بهبود و توسعه یافته است. این سیستمها نه تنها به طور چشمگیری حجم دیتاها را افزایش داده است، بلکه توانایی وضوح بالایی از زیر سطح را نیز دارد. در بعضی از سیستمها، کیفیت داده قابل مقایسه با دیتا مشابه از سیستمهای پایه زمینی میباشد و بنابراین محققان خواستار مدلسازی کمی و الگوریتم وارونه مقاوم زیر سطحی، مهم نمی باشد. ترجیحاً الگوریتم وارون باید از توزیع داده های مکانی حاصل از سیستمهای هلیکوپتری بهره مند باشد. امکانپذیر است که طرح وارونگی سنتی از مجموعه دیتا تک سایت به طور همزمان به تعداد زیادی از مجموعه ها به صورت وارون گسترش پیدا کند در نتیجه ایجاد تصویر pseudo -2D با استفاده از روش 1D امکانپذیر است. مثالی از چنین الگوریتم وارونگی جانبی 1D (1D-LSI) ایجاد شده توسط Auken و همکاران (2005) میباشد و Santos (2004) الگوریتمی مشابه برای دیتا EM34 منتشر کرده است.
بیش از 50 درصد از مخازن نفت و گاز در جهان در مخازن کربنات نگهداشته می شوند (دوو و همکاران، 2011). مخازن کربنات بواسطهی عدم تجانس قابل توجه در مقیاس های متعدد اعم از میکرو مقیاس تا مقیاس گیگا شناسایی شده اند که این امر توصیف خصوصیات آنها را دشوار می سازد. کاربردهای ژئوفیزیکی در مخازن کربنات بطور کامل توسعه نیافته اند و و فراوانی آنها نسبت به کاربردهای مخازن سیلیسی آواری کمتر است (ماهباز و همکاران، 2012).
در سنگ های کربنات، فرایندهای پیچیده باعث تولید رسوب سازی و دیاژنز، دانه های ریز متخلخل و اندازه های مختلف منفذ می شوند که در تمام مقیاس های مشاهده و اندازه گیری رخ می دهند و منجر به طیف گسترده ای از سرعت موج صوتی می شوند که در آن دامنه سرعت موج فشاری از 1700 تا 6600 متر بر ثانیه و سرعت موج برشی از 600 تا 3500 متر بر ثانیه است (ایبرلی و همکاران، 2003).
سیستم منفذ ناهمگن در سنگ های کربنات بعلت برخی از فرایندهای پس از رسوب گیری مانند انتقال فیزیکی، دگرگونی شیمیایی، انحلال و دیاژنز است (انسلمتی و ایبرلی، 1999؛ آسفا و همکاران، 2003؛ ایبرلی و همکاران، 2003؛ ادم و همکاران، 2006؛ بائچل و همکاران، 2009). فرایندهای پیچیده رسوبی و دیاژنتیکی انواع مختلف منافذ را بوسیله ی انحلال مولفه هایی مانند منافذ پوکی قالبی ، منافذ پوکی روزنه ای، منافذ پوکی درون دانه ای، منافذ حفره ای و غیره تشکیل می دهند.
برای یک ترکیب معدنی معین و نوع سیال، دگرگونی در انواع منفذ ممکن است ناهمگونی نفوذپذیری مخزن را تحت تاثیر قرار دهد و به طرز چشمگیری سرعت موج صوتی را تغییر دهد که این امر نشان می دهد که سرعت موج صوتی نه تنها تابعی از کل تخلخل بلکه تابعی از نوع منفذ غالب نیز می باشد (انسلمتی و ایبرلی، 1999؛ دوو و همکاران، 2011؛ وانگ و همکاران، 2015). در نتیجه، برای تشخیص سنگ های مخزن کربنات، بسط یک مدل قوی از فیزیک سنگ ضروری است که می تواند عوامل مختلف زمین شناسی را بکار برد که بر خواص صوتی این سنگ ها اثر می گذارد (ژو و پاین، 2009؛ اوسث و همکاران، 2010).
توالی متیله غالب در تمام حیوانات، دی نوکلئوتید CpG خود مکمل است. در مهره داران، اکثر CpGs ها در ژنوم، در موقعیت 5 روی حلقه سیتوزین، متیله شده قرار دارند. چندین پیامد بیولوژیکی این تغییر یا اصلاح پس سنتتیک، شناخته شده است. یکی از بهترین این پیامدها، جهش زایی مرتبط با متیلاسیون است که سبب می شود CpG در ژنوم ایجاد شود و مسئول یک سوم جهش های نقطه ای است که منجر به افزایش بیماری های ژنتیکی در انسان ها می شوند (Bird, 1980; Jones et al., 1992).
دیدن این امر به عنوان یک مزیت انتخابی متیلاسیون DNA ، دشوار است. احتمالا به صورت یک بهاء غیرقابل اجتناب برای برخی مزایای دیگر CpG-متیل، پرداخت می شود. در بی مهرگان (که بیش از 95% گونه های حیوانی را تشکیل می دهند)، حتی اگر هر کدام از ژن های آنها متیله شود، ممکن نیست که این بها را بپردازند. با بررسی اختلال در ژن متیل ترانسفراز سیتوزین (MTase) در موش ها، لزوم متیلاسیون DNA در طول رشد و نمو طبیعی پستانداران، نشان داده شده است(Li et al., 1992).
جهش در مرحله جنینی تا حد زیادی سطح متیلاسیون DNA را کاهش می دهد، و در اواسط بارداری، جنین می میرد. به دنبال این بحث، برای توضیحی در مورد فنوتیپ کشنده جنینی، سعی شده است که اثرات متیلاسیون بر روی رونویسی را مورد بررسی قرار دهند. متیلاسیون DNA، با سرکوب رونویسی مرتبط است. که این سرکوب، توسط وارد کردن ساختارهای متیله مصنوعی به درون سلولها (Vardimin et al., 1982; Stein et al., 1982), و با استفاده از داروهایی که MTase را مهار می کنند، نشان داده شده است (Jones and Taylor, 1980).